نقوی، فاطمینژاد/
بیست و هفتم آذرماه که به بهانه ترور و شهادت آیتالله دکتر محمد مفتح، روز وحدت حوزه و دانشگاه نام گرفت، فرصتی شد تا با حجتالاسلام دکتر علی نعمتی، دانشآموخته رشته اقتصاد و پژوهشگر اقتصاداسلامی به گفتوگو بنشینیم. وی که هماکنون در هیئت اندیشهورز اقتصاد و الگوی پیشرفت اسلامی حوزهعلمیه خراسان مشغول فعالیت است، حوزههای علمیه را بازمانده نظام آموزشی تمدن پیشین اسلامی میداند که با ورود دانش مدرن غربی، تعلیم و تعلم علومی غیر از علوم دینی در آن پایان یافته؛ سنتهای کارآمدی که به نظر او با شیوه مدرن وارداتی دچار التقاط و بعضاً الگوهای غلط شد.
جناب نعمتی! وحدت حوزه و دانشگاه در این چهار دهه چقدر به سمت مدل مطلوب حرکت کرده است؟
هنوز ما در این موضوع دچار ابهامات عمیقی هستیم و متأسفانه پیشرفت قابل قبولی نداشتهایم. علت این قضیه نیز به این برمیگردد که ماهیت حوزه و دانشگاه به درستی شناخته نشده است. حوزههای ما باقیمانده نهاد آموزش سنتی ما هستند که به تدریج با ورود دانشگاهها به کشور، تعلیم و تعلم علوم غیردینی در حوزهها به حاشیه رفت و کمکم حذف شد و در حوزهها فقط علوم دینی باقی ماند. علوم جدید غربی توانستند نظیرهای اسلامی خود را با تأسیس نهاد دانشگاه از میدان بیرون کنند.
چه ویژگیهایی در نهاد سنتی حوزه بود که با ورود دانشگاه کمرنگ شد؟
همانطور که گفتم در بعد محتوا آن اتفاق و به حاشیه رفتن علوم غیردینی در حوزه را شاهد بودیم، اما در بُعد نظام آموزشی سنتی، سیستم سنتی حوزه ویژگیهایی داشت که باید تحولات قالب و فرم آموزشی را نیز به تبع این تغییرات مورد بحث قرار داد. یکی از این ویژگیهای منحصر به فرد حوزه این بود که شما در انتخاب استاد و متن درسی اختیار کامل داشتید و با سرعت دلخواه خود جلو میرفتید. ضمن اینکه استاد نیز آزادی تدریس و تشکیل حلقه درسی داشت. بسیاری از آزادیها در نظام آموزشی سنتی ما در حوزههای علمیه وجود داشته که متأسفانه تحت تأثیر سیاستهای نادرست در حال از بین رفتن است.
یعنی باید در قالب فرم و محتوای آموزشی به وحدت حوزه و دانشگاه فکر کرد؟
بله! ما اگر بخواهیم به وحدت حوزه و دانشگاه فکر کنیم باید از یک طرف وحدت محتوایی و از طرف دیگر شیوهها در تعلیم و تعلم را در نظر بیاوریم. وحدت در محتوا طبیعتاً وظیفهاش این است که در عرصه علم دینی ورود کنیم که کارهای بسیار عمیقی میطلبد و زمانبر است. در بحث فرم آموزشی نیز ضربهای که امروز به جامعه وارد میشود از طرف ناکارآمدی شیوههای آموزش و پژوهش است.
آیا هدف امام(ره) از طرح این موضوع خطری بود که ایشان از سوی سکولاریسم احساس میکردند؟
دغدغه حضرت امام(ره) این بود که ما تربیتشدگان سکولاری نداشته باشیم که از حوزه و دانشگاه بیرون بیایند. البته هنوز بخشی از ادبیات نخبگانی در مورد وحدت حوزه و دانشگاه ناظر به امکان یا عدمامکان وحدت حوزه و دانشگاه است که به نظرم ما باید از این بحثها عبور کنیم. مسئله ما در این مقطع انقلاب باید مسئله ساختن دولت اسلامی و الگوهای اداره جامعه مبتنی بر دین باشد؛ چیزی که الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت نیز براساس آن شکل گرفت. اگر ما به علوم انسانیاسلامی دست پیدا کنیم قطعاً بخش زیادی از وحدت حوزه و دانشگاه در بعد محتوا حل خواهد شد.
چه موانعی در این مسیر بر سر راه وحدت جدا از درک ضرورت این موضوع وجود دارد؟
آسیبی که در این مسیر موجب کندی ما شده سنگلاخهای پژوهشی بوده که نیرو و توانمندی علمی ما را درگیر کرده است. یعنی بیراهههایی که در راه دستیابی به علوم انسانی اسلامی گروههای متعددی از حوزه و دانشگاه وارد آن شدند و حتی چند دهه کار کردند ولی چون انتخاب روش صحیح نبود به نتیجه نرسید. یکی از این بیراههها الگوی استخراج علوم دینی صرفاً از دل روایات و آیات بوده است. یکیدیگر از سنگلاخهای پژوهشی، تصور علوم انسانیاسلامی با یک فرایند گام به گام و مبناگرایانه از فلسفه و حکمت اسلامی بود. همان رویکردی که برخی از دوستان درصدد استخراج مبانی ارزش شناختی از مبدأ حکمتمتعالیه بودند و سعی داشتند از این طریق به فلسفههای مضاف برسند و از آن به علوم انسانیاسلامی برسند؛ مسیری که هنوز منتج به نتیجه نشده است.
شما راهکار وحدت را رفتن به سمت تولید علم دینی دانستید؛ آیا چنین دغدغهای اصلاً در دانشگاهیان ما وجود دارد؟
بله، وقتی استادان دانشگاه انگیزه اسلامی کردن علوم را نداشته باشند طبیعی است حوزه باید به این مسئله ورود کند، چرا که علوم انسانی و دانشگاهی موجود به هیچوجه اسلامی نیست و توان رساندن ما را به الگوی اسلامی پیشرفت ندارند.
وقتی به نظر شما فلسفههای مضاف و نگاه مطلق به آیات و روایات نمیتوانند اثربخش باشند، راهحل پیشنهادی شما چیست؟
راه درست این است که از یک طرف محقق و اندیشمند به مبانی اسلامی مطلع باشد و توان نظریهپردازی اسلامی داشته باشد و از سویی دیگر نسبت به عرصه تخصصی در علوم انسانی در دانشگاه اشراف داشته باشد. چنین فردی باید فرایند اسلامیسازی آن علم را از عینیتها و از مسائل شروع کند. باید وارد گود مسائل شد. اینطور نیست که ما بتوانیم از مبدأ فلسفه اعلی مقدمه بچینیم و این علوم انسانی محصول آن مقدمات باشد. از طرفی نامگذاری برخی فلسفهها به فلسفه مضاف دقیق نیست. فلسفههای مضاف، مطالعات درجه دو در دانشگاه هستند و هیچ تفاوتی با فلسفههای مشابه خود ندارد. این رویکرد اشتباهی بود که در چند دهه گذشته دنبال شد و برخی نیز نسبت به نتیجهبخش نبودن آنها اکنون واقف شدهاند. راه این است که این دو مسیر با همدیگر دنبال شوند و با غور کردن در مسائل، ضمیر آنها را جذب کرده و در دل مبانی اسلامی بچینیم.
نظر شما